سرخط خبرها

آموزش داستان‌نویسی | بت‌های تراشیده از جنس آب

  • کد خبر: ۳۰۰۵۱۵
  • ۲۸ آبان ۱۴۰۳ - ۰۸:۴۲
آموزش داستان‌نویسی |  بت‌های تراشیده از جنس آب
یکی از مهم‌ترین نکاتی که در این نگرش وجود دارد نیفتادن در دام اطلاعات عامیانه و رایج است. این مدل از اطلاعات حاصل میل شدیدی به محدودکردن داده ها، ساده کردن آن‌ها و، درنهایت، ساختن یک کلیشه سفت و سخت از آن هاست.

به گزارش شهرآرانیوز؛ شاید به جرئت بتوان گفت که سالم ماندن و نوآور ماندن در دنیای هنر و ادبیات به چند عنصر مهم و حیاتی وابسته است که یکی از آن‌ها نگهداری و مراقبت درست از بخش وحشی ذهن است، جایی که سرچشمه خلاقیت به شمار می‌آید و ایده‌های ناب و متفاوت و منحصر به فرد ما در آنجا لانه کرده اند.

در نوشته‌های پیشین، نکته‌هایی درباب مراقبت از این بخش ذهن و حتی پرورش و تقویت آن گفته شد، اما، درکنار همه این‌ها (و بسیاری از نکات ناگفته دیگر)، مهم است که رویکرد و نگرشی داشته باشید که درراستای تقویت آن باشد، مبادا خط مشی شما طوری شکل بگیرد که هرچه کاشته اید را تخریب و نابود کند، مثل اینکه به شمشیری مسلح باشید، ولی به جای ضربه زدن و برش، مثل یک عصا از آن استفاده کنید.

یکی از مهم‌ترین نکاتی که در این نگرش وجود دارد نیفتادن در دام اطلاعات عامیانه و رایج است. این مدل از اطلاعات حاصل میل شدیدی به محدودکردن داده ها، ساده کردن آن‌ها و، درنهایت، ساختن یک کلیشه سفت و سخت از آن هاست، درست مثل بتی که از پیش تراشیده شده و چیزی نمی‌توان به آن اضافه کرد.

بگذارید یک مثال بزنم تا مسئله واضح‌تر شود: برای نمونه، در یکی از تقسیم بندی‌های رایج تیپ شخصیتی (که محور اول در تیپ شناسی مایرز و بریگز است)، دو قطب شاخص درون گرا-برون گرا را داریم. تلقی عامه مردم از شخصیت‌های درون گرا به آدم‌های خجالتی محدود شده است، درحالی که در روان شناسی الزاما این دو ویژگی هم بسته نیستند و دراصل دو شاخصه جداازهم محسوب می‌شوند که گاهی ممکن است همراه هم باشند و گاهی نه.

برای مثال، در تیپ شناسی مایرز و بریگز، درون گرایی درجات مختلفی دارد: خیلی وقت ها، درون گرا می‌تواند با آرامش و بدون هیچ شرم و خجالتی در یک جمع حرف بزند و اتفاقا آدم خوش مشربی باشد، و گاهی، در شکل دیگر، آن آدمی باشد که صحبت هایش محدود می‌شود به چند «بله» و «خیر» و جملات کوتاهی که نشان می‌دهند چقدر از گفتگو گریزان است.

احتمالا، تا اینجای کار متوجه نکته اصلی و اساسی این مبحث شده باشید: چیزی که در تلقی‌های ساده و عامیانه به یک شکل کلی محدود شده است (در اینجا، درون گرایی)، درواقع و به شکل تخصصی، درجات و انواع خیلی متفاوت و متعددی دارد؛ یعنی بت واحد و تک شکلی که تبدیل به یک کلیشه رایج شده است هزار چهره پنهان دارد. حالا سؤال اصلی اینجاست که کارایی چنین نگرشی در جهان داستان و هنر چیست.

جواب کوتاه و مختصر این سؤال می‌شود اینکه این نگرش عین کلیشه گریزی است: وقتی نگاه عامه مخاطبان به یک پدیده یا مسئله محدود و کلیشه‌ای است، شما با هزار چهره نادیدنی آن سروکار دارید. این یعنی سرچشمه مواداولیه داستان‌های شما انتخاب‌های بی شماری را پیش رویتان می‌گذارد، این یعنی همیشه می‌توانید وجهی پنهان از مسائلی که در ذهن عامه آدم‌ها ساده شده را برایشان رو کنید و این مرز‌های نادیدنی را مثل شیشه‌های نازک بشکنید.

دراین زمینه، اگر قرار باشد یک اثر شاخص و شگفت انگیز معرفی کنم، بدون هیچ تردیدی، شاهکار عظیم و مثال زدنی میلان کوندرا، یعنی «بار هستی»، بی رقیب و یکه تاز است. در این کتاب، می‌بینید که کوندرا چگونه با ذهن خلاق و نگرش عمیقش مسائلی ساده و دم دستی را می‌شکافد و وجهی شگرف از دل آن‌ها بیرون می‌کشد، طوری که ذهنیت مخاطبش را مدام ویران می‌کند و به بازی می‌گیرد: در شیوه توصیفش، در نحوه تعریف کردن قصه، در انتخاب موضوع و سوژه هایش، در طرز فصل بندی کتاب، در انتخاب عنوان ها، و در هرچیزی که می‌شود توی آن کتاب پیدا کرد.

خواندن آثار شاخص و تعمق در هر آن چیزی که تبدیل به کلیشه شده کمک می‌کند مسیر‌هایی تازه و کمتر کشف شده را برای خودتان ردزنی کنید و در طولانی مدت، با تمرین‌های درست، به سبک و سیاقی خاص و بکر برسید. ذهنتان را به پیداکردن این مسیر‌ها عادت دهید. دراصل تنها یک چیز است که حق دارد تبدیل به کلیشه شود و آن هم کلیشه گریزی است.

با احترام عمیق، ایستاده و کلاه ازسربرداشته، به استاد بزرگ ادبیات این خاک، دکتر سیروس شمیسا. زنده باد!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->